این روزها سخت مشغله فکری دارم برای به راه انداختن یک کسب کار جدید با این اوضاع احوال مملکت...

بعد تحویل سال،حاشیه های این نظامی که مثل یک تئاتر هنری می مونه که کارگردانش از سید علی خامنه ای گرفته تا نمایندگان مجلس که نقش سیاه لشگر این تئاتر هستند و ما مردم تماشاچی های این تئاتریم.

با بالا رفتن قیمت ارز دلار سکه و  وسایل های خرد ریز دور اطرافمون و یه عده از مسئولین کشور که تازگیا سخت در تلاش برای از بین بردن یک برنامه مجازی (تلگرام) که مردم ایران و مسئولین مشغول خود کرده است، همچنان تا امروز هم بحثش در رسانه ها ادامه داشت.

از یک طرف مادرم

و حرص جوش خوردنش برای آینده من.

و از طرفی پدرم که این روزها سخت برای آباد کردن مزارع برنجش در تلاشه با کمر درد پادرد خود همچنان برای زندگی تلاش میکنه و همیشه ساکت برای آینده من سکوت میکنه .

خودم که واقعا نمیدانم به کدامین راه بروم

کدامین راه را انتخاب کنم برای آینده ام

و هرشب بفکر یک راه حلی برای کسب درآمدم هستم در حالی که من پذیرش شیفت شب هتلی هستم که هیچ حق و حقوق کاری در هتل رعایت نمیشود فقط یک حقوق ماهانه ای که با چهارده ساعت کار دریافت می کنم بدون اینکه هیچ اضافه کاری در نظر گرفته شود .

نمیدانم مثل من چه تعداد آدم وجود داره اما میدانم این روزها و شب ها سخت ترین روز شب های این جامعه و مردم عزیزانمان است و راحتی آن برای یه عده مسئولین بی بخار این کشور است .

و هروز با وعده و شعارهای جدید خود در رسانه ها، مجلات روزنامه ها سر تیتر اول خبر رسانی های داخلی و جهانی خود را مطرح می کنند و هروز این بازی را ادامه می دهند...